|
روز
گذشته
مراسم
خاکسپاری
خسرو
علیکردی،
وکیل
دادگستری
در مشهد
به
تظاهراتی
ختم شد
که
درباره
حرف و
حدیث کم
نبود.
تظاهرکنندگان
مدعی
بودند که
علیکردی
توسط
حکومت به
قتل
رسیده و
خاموش
بودن
دوربین
های دفتر
کار او
را دلیل
عمدی
بودن مرگ
علیکردی
می
دانند.
رسانه
های
حکومتی
هم مدعی
هستند که
مرگ وی
بر اثر
سکته
قلبی
بوده و
برادر
خسرو
علیکردی
این مرگ
را تبدیل
به یک
تظاهرات
کرده
است.
رسانه
های
حکومتی
همچنین
مدعی
شدند که
برادر
خسرو
علیکردی
"فالوور"
اسرائیل
و
نتانیاهوست
و دوربین
های دفتر
که لحظه
مرگ او
را ثبت
کرده اند
نشان
میدهند
که مرگ
بر اثر
سکته
بوده
است.
بحث اصلی
نه نقش
برادر
علیکردی
و نه
تکذیب ها
و
توضیحات
رسانه
های
حکومتی
است. بحث
بر سر
این است
که چرا،
باور به
قتل
علیکردی
در بخشی
از مردم
شکل می
گیرد،
چنان که
تبدیل به
تظاهرات
علیه
حکومت می
شود؟
تجربه
چهل و
چند ساله
حکومت در
قتل
مخالفان،
اعدام
ها، قتل
های
زنجیره
ای که به
هیچکدام
رسیدگی
نشد این
نظر را
در مردم
بوجود
آورده که
هر فعال
مدنی و
سیاسی،
در هر
جایی
(زندان
یا خارج
از زندان
و حتی در
خارج از
کشور)
کشته می
شود دست
حکومت
پشت آن
است؟ در
ماجرای
قتل
داریوش
مهرجویی
نیز مردم
ادعاها و
صحنه
آرائی
های
حکومتی
را باور
نکردند و
آن قتل
را هم به
جای
حکومت
نوشتند.
از سوی
دیگر
فساد
حکومتی،
دزدی،
غارت و
وضع وخیم
اقتصادی
زمینه
استفاده
از هر
فرصتی را
برای
بیان
اعتراض
فراهم
کرده و
در
نتیجه،
هر حادثه
ای بر
بستر این
نارضایتی
و نفرت
عمومی به
جرقه
اعتراضی
تبدیل می
شود، که
می تواند
گسترش هم
بیابد.
از سوی
دیگر
عوامل
نفوذی
اسرائیل
و غرب در
ایران چه
در حکومت
و چه در
بین
مخالفان
آن فقط
پهپاد
هوا نمی
کنند،
بلکه می
توانند
هم قتل
کنند و
هم برای
مقتول
مراسم
بگیرند و
آن مراسم
را نیز
به
تظاهرات
تبدیل
کنند،
چرا که
حکومت
بجای
رفتن
بدنبال
یافتن
این
عوامل
نفوذی
سراغ
مثلا چند
اقتصاددان
یا فلان
نویسنده
می رود.
به همین
دلیل مرگ
طبیعی و
یا به
ادعای
برادر
علیکردی
قتل
حکومتی
وی،
توانست
تبدیل به
تظاهرات
علیه
حکومت
تبدیل
شود. بحث
اصلی
اینجاست.
همه
اینها
دست به
دست هم
داده که
سره و
ناسره
دیگر از
هم قابل
تشخیص
نیست و
در پشت
همه
حوادث
کشور اعم
از
فروپاشی
اقتصادی
و باز
نگردان
ارز و
بالا
رفتن
بهای
دلار و
شرایط
سیاسی و
اجتماعی
و حجاب و
فیلترینگ
و تورم و
قتل و
تظاهرات
می تواند
دست
عوامل
نفوذی
وجود
داشته
باشد.
همین
دستها بر
بستر
نارضایتی
عمومی
کشور را
می
توانند
بسرعت
بسوی
بحران
ببرند و
ظاهرا
اراده ای
هم برای
مقابله
با آن
وجود
ندارد که
اگر وجود
داشت کار
بدینجا
کشیده
نمی شد و
اصلاحات
بنیادی
سریع تر
از
رویدادها
و حوادث
آغاز می
شد. |